یتیم نوازی | روایت زندگی شهید رسول دژآهنگ
به گزارش نوید شاهد کردستان؛ شهید رسول دژآهنگ اول فروردین سال 1325 در روستای گله از توابع بخش سرشیو شهرستان مریوان به دنیا آمد.
کودکی
پدرش خداکرم و مادرش خاتون نام داشت. ھنوز یک بھار از عمرش نگذشته بود که مادرش دار فانی را وداع گفت. سال های کودکی رسول همزمان بود با سلطنت محمدرضا شاه معدوم و ظلم و ستمی که در حق ملت ایران میکرد.
چرا که سیاست رژیم پهلوی در این بود، مردم را بیسواد و عقب مانده نگه دارد تا خود بتواند به حکومت ظالمانه اش ادامه دهد و اینگونه بود که اکثریت جمعیت ایران از ابتدایی ترین امکانات آموزشی، بهداشتی و رفاهی بی نصیب بودند و تنها طبقه حاکمیت و خواص از این امکانات برخوردار بودند.
عدالتخواهی
رسول نیز به دلیل نبود امکانات تحصیلی از نعمت علم و دانش بی نصیب ماند و از همان کودکی تبعیض و ظلم و ستم رژیم پهلوی را که توسط عواملش به مردم بی دفاع و بی گناه کردستان میکرد، آشنا بود.
با فجر انقلاب اسلامی ایران به جرم حمایت از آرمانهای امام خمینی (ره) از طرف گروھکھای ضد انقلاب مورد آزار و اذیت قرار گرفت و اموالش را به یغما بردند.
وی ناچارا به استان کرمانشاه مھاجرت کرد و در آن جا در روز یکم خردادماه سال 1359 به خیل سبز پوشان پیشمرگان مسلمان پیوست و سلاح مقاومت و ایثار را برای مقابله با لکهھای پلید و سیاه استعمارگران به دوش گرفت.
فعالیتها
رسول دژآهنگ در پاکسازی شھرستان ھای کامیاران و سنندج نقش به سزایی داشت.
حدود یک سال از عمر پُرثمرش را در دیار غربت و به دور از خانه در خدمت به اسلام و انقلاب گذراند، سپس به ھمراه دیگر مھاجران به شھرستان مریوان مراجعت کرد و در آن جا نیز در عملیاتھای کثیری شرکت کرد.
مدتی در پایگاه ھای روستایی ازجمله پایگاه چناره فعالیت کرد. از جمله فعالیتھای وی در جامه عمل پوشاندن به رھنمودھای حضرت امام خمینی (ره) رھبر کبیر انقلاب به مردم، کمک به احداث مساجد، مدارس و پل ارتباطی برای مردم روستاھا را میتوان نام برد.
ازدواج
رسول با رسیدن به سن ازدواج با دختری به نام گلچهره ازدواج نمود و ثمره این پیوند یک پسر و دو دختر است.
خصوصیات اخلاقی
رسول استقامت را از زمین و کار طاقت فرسای زراعت تجربه کرده بود ھیچ گاه بین خود و مردم هیچ حایلی قائل نمیشد، در مشکلات به یاری آنھا می شتافت و ھمدردی با مظلومان را از وظیفه شرعی خود میدانست.
از خصوصیات اخلاقی وی میتوان به صداقت و راستگویی، سخاوت، مردم داری و نوع دوستی اشاره کرد.
این خصوصیات اخلاقی باعث شده بود تا در میان اهالی روستا از مقبولیت عمومی برخوردار باشد.
رسول در میان اهل منزل بسیار گشاده رو و خوش برخورد بود و در امر تربیت فرزندانش اصول اسلامی را سرلوحه قرار میداد.
شهادت
این مجاهد سبزپوش بارها از سوی عوامل ضد انقلاب تهدید شده بود و حتی مدتی را در اسارت آنان به سر برد اما هیچگاه از راهی که در آن گام نهاده بود پشیمان نشد تا اینکه سرانجام روز شانزدهم فروردین سال 1365 پس از نبردی دلیرانه با گروھک ضدانقلاب براثر اصابت گلوله در مسیر روستای چناره از توابع شھرستان مریوان شربت وصال را نوشید و به معشوق ازلی پیوست.
یتیم نوازی (راوی فرزند شهید)
پدرم را از میان آنچه گفتند و شنیدم و از اعماق احساس خود که از تجربه 5 سال اول زندگیم، هر چند آن روزها گذشته است، اما به یاد میآورم و میشناسم.
چنانچه گویی سالیان درازیست که همراه همیشگی لحظههایم بوده است.
خاطره من به دورانی برمیگردد که همرزمان پدرم یکی یکی شهید میشدند و او آرزویش را با شهید شدن هرکدام از دوستان خود مرور میکرد.
چهار سال سن داشتم، یکی از همرزمان پدرم به نام بایزید کریمی که دست بر قضا همسایه هم بودیم به شهادت رسید.
بعد از شهادت وی، پدرم به من سفارش موکد داشت که «هر وقت به خانه بر میگردم به استقبالم نیا و در حضور بچههای همسایه من را صدا نزن و به آغوشم نیا حتی حق نداری کلمه «بابا» را به زبان بیاوری».
آن ایام صحبتهایش را نمیفهمیدم و تعجب میکردم و شاید بگویم دلم میشکست بخاطر سرزنشی که به من میکرد، چرا نباید بگویم «بابا»؟ چرا حق ندارم پدرم را بغل کنم؟